نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 27 خرداد 1395برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

کلیپایی بسیار قشنگ و با حجم های کم و کیفیت بالا

می خواهید اول مراسم یه کلیپ قشنگ پخش کنید، کسی حاضر نیست بیاد قران بخونه، پس بیاید اینارو دانلود کنید

اینم لینکشاون * لینک مستقیم* لینک مستقیم *لینک مستقیم * لینک مستقیم *

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 آبان 1394برچسب:همراه تو بهار+ عبور, توسط میلاد سهیلی |

مانند یک بهار،

مانند یک عبور

از راه می‌رسی و مرا تازه می‌کنی

همراه تو هزار عشق از راه می‌رسد

                                     همراه تو بهار...

بر دشت خشک سینه‌ی من

                                  سبز می‌شود وقتی تو می‌رسی

در کوچه‌های خلوت و تاریک قلب من مهتاب می‌دمد

                                      وقتی تو می‌رسی

ای آرزوی گم شده‌ی بغض‌های من

                                        من نیز با تو به عشق می‌رسم.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 مهر 1394برچسب:صبر+ روزگار, توسط میلاد سهیلی |
هرگز هيچ روز زندگيت را سرزنش نكن!
روز خوب به تو شادي مي دهد ، روز بد تجربه و بدترين روز به تو درس
فصلها براي درختان هر سال تكرار مي شود...! اما فصلهاي زندگي انسان تكرار شدني نيست.
تولد.... كودكي.... جواني.... پيري.... و ديگر هيچ....
تنها زماني صبور خواهي شد كه صبر را يك قدرت بداني نه يك ضعف!
آنچه ويرانمان مي كند روزگار نيست~~~ حوصله كوچك و آرزوهاي بزرگ است...!
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

خدایا

نرسان زمانی را که برای زندگی

همه چیز داشته باشم

غیر از زمان.......

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

خدای من...!

نه آنقدر پاکم که کمکم کنی.........

نه آنقدر بدم که رهایم کنی..........میان این دو گمم.....هم خودرا و هم تو را آزار می دهم

هر چقدر تلاش می کنم....

نتوانستم آنی باشم که تو خواستی......

اگر تو رهایم کنی....

آنقدر بی تو تنها هستم

 که بی تو یعنی هیچ

یعنی پوچ.....            خدایا پس مرا ببر

ببر به آنچه خودت میخواهی 

پروردگارا.........

هیچ وقت رهایم نکن.....

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم مثل ساعتهایی  که صبح دلسوزانه میزنگن.

و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم.

بعد میفهمیم چقدر دیر شده...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

.خدا تنها روزنه امیدیست که هیچگاه بسته نمی شود

تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.. با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت..

تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد..تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند..

وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید..

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود..

و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدنت آرام میگیرد نه با تنبیه یا تهدید کردن..

در شب آرزوها خدا را برایت آرزو دارم..........

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

غصه ها را با قاف بنویس

آنگاه به راحتی می توانی از آنها بگذری

 قصه زندگیت بی غصه باد

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

من امیدی را در خود بارور ساخته ام

تار و پودش را با عشق تو دوخته ام

مثل تابیدن مهری در دل

مثل جوشیدن شعری از جان

مثل بالیدن عطری در گل

جریان خواهم یافت

***

   ***

      ***

راه خواهم افتاد

باز از ریشه به برگ

باز از بود به هست

باز از خاموشی تا فریاد****

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 فروردين 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

خدا را از داشته هایت برداری فقیرترینی، اورا به نداشته هایت اضافه کنی غنی ترینی، اینک ای مومن از چه احساس ضعف میکنی؟
بیش از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداشته باشی با این حال هرگز از تلاش دست برندار، بدان حتما موفق خواهی شد
هیچ کس لیاقت اشک های تورا ندارد چون اگر داشت باعث گریه های تو نمی شد
به مردم اعتماد کن اما مواظب باش به کسی که به تو خیانت کرده دوباره اعتماد نکنی
در هر زمان عاشق چیزی باش اما قبل از آن بدان آیا ارزش عشق تورا دارد یا نه
هرگاه به آنچة که از آن تو نیست تعصب ورزی به چیزی که از آن توست غفلت ورزیده ای...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 فروردين 1393برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

خنده های تو آرزوهای منند

   بخند...

 تا برآورده شوند................

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

 

افسوس ميخورم چرا...؟ چرا با رفتن تو...........بهار مي آيد؟

آمدي در سرماي زمستان...... به سردي زمستان بودي....

به غم انگيزي شب هاي تنهايي....به خشكي برف.....

ميروي...............بهار مي آيد..............

به نظر معامله خوبي است...اميد آن دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند..

چه اميد مبهمي.........گردش روزگار خطا ندارد....

زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند..

سال نو مبارك@

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

من از نسل "ماسه" نيستم

                                كه به نسيمي

                                           رد پاي عزيزانم را از ذهن پاك كنم

من از نسل "صدفم "

                        كوچكترين يادشان را

                                         به مرواريدي گرانبها مبدل مي سازم.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

آرامش سهم كساني است

                                   كه با قانون خدا زندگي ميكنند

و پريشاني سهم كساني است

                                   كه با قانون خودشان زندگي ميكنند

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

وقتي با گرگها زندگي ميكني، مانند آنها زوزه كشيدن را ياد بگير.

زيرا در دنيايي كه من زندگي ميكنم فقط خدايش از پشت خنجر نمي زند...

و به تعظيم مردم اين زمانه اعتماد نكن..

تعظيم آنها مانند خم شدن دو سر كمان است..

كه هرچه به هم نزديكتر مي شوند..

تيرش كشنده تر است..

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

فقير به دنبال شادي ثروتمند

              و ثروتمند به دنبال آرامش فقير است.

                                          كودك به دنبال آزادي بزرگتر

                                                                و بزرگتر به دنبال سادگي كودك است.

پير به دنبال قدرت جوان..

               و جوان در پي تجربه سالمند

                                      آنانكه رفته اند در آرزوي بازگشت

                                                                 و آنانكه مانده اند در روياي رفتن..

خدايا كدامين پل در كجاي دنيا شكسته است كه هيچكس به مقصدش نمي رسد؟؟؟

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

ما نسل بوسه هاي خياباني هستيم

                                                نسل خوابيدن با اس ام اس

نسل درد و دل با غريبه هاي مجازي

                                             نسل جمله هاي كوروش و دكتر شريعتي

نسل كادوهاي يواشكيييييييي

                                      نسل ترس از رقص نور ماشين پليس

نسل سوخته

نسل من، نسل تو

يادمان باشد هنگامي كه دوباره به جهنم رفتيم بين عذابهايمان مداوم بگويم، يادش بخير دنياي ما هم همينطور بود!!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

چاي مينوشيدم..يكباره دلتنگت شدم بغض كردم و اشك در چشمانم حلقه زد..همه با تعجب نگاهم كردند!!! لبخند تلخي زدم و گفتم چقد داغ بود.

با هم بوديم...

من به او نگاه ميكردم،او به ساعت!

او قرار داشت من بيقرار...

خيلي سخت است مدام خودت را به كسي يادآوري كني تا فراموش نشوي...

در هر ورق زمان نوشتم به يادت مي مانم حتي اگر هزار صفحه از تو دور باشم.

فرستنده+=خاك پا

گيرنده=نور چشم

دليل=ارادت

هدف=ياد عزيز

نتيجه=دلتنگي

ميان آن همه الف و ب و مشق دبستان؛ آنچه در زندگي واقعيت داشت خط فاصله بود.

 من بيهوده سوختم...

درست مثل يه سيگار روشن وسط لبهاي بچه خوشگلي كه از روي ناداني روشن ميكرد

نه از روي خماري..

زنده اند پرندگاني كه از خشكسالي مردند ولي از خرمن نامردان دانه نخوردند.

ميكشم ميكشي ميكشد..

هر سه ميكشيم...

اما...او ناز تو را...تو دست از من...و من...اي واي

باز اين فندك لعنتي را چه كردم!

روزي براي بعضي آدم ها تنها يك خاطره خواهيد بود...

تلاش كنيد كه لااقل خاطره اي خوش باشين.

هيچ كس نمي فهمد

پالتو با دستكش هاي چرمي كافي نيست

گاهي بيرون رفتن در اين هوا دل گرم ميخواهد...

وقتي همه چيز خوبه، ميترسم..

ما به لنگيدن يه جاي كار عادت كرده ايم!

دلم ميگيرد وقتي مي بينم تو "هستي" من "هستم"

اما قسمت نيست..

تمام غصه هاي دنيا را با يك جمله ميتوان تحمل كرد...

خدايا ميدانم كه مي بيني............

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

فرض کنید ظرفی پر از انواع میوه های مختلف جلوی شماست میوه مورد علاقه تان را بردارید ولی دقت کنید! ممکن است با انتخاب این میوه اسرار و رموز شخصیت شما به سرعت فاش شود در حقیقت این تست روانشناسی به سادگی نشان می‌دهد که شخصیت افراد مختلف نسبت به انتخاب میوه مورد علاقه شان چگونه است لطفا يكي از ميوه ها رو انتخاب كن بعد برو ادامه مطلب

سیب

پرتقال

هلو

گلابی

گیلاس

نارگیل

انگور سیاه

آناناس

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |
 
 

حدود دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت

با مرد خردمندی مشورت كرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند تا دختری

سزاوار را انتخاب كند.وقتی خدمتكار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او

مخفیانه عاشق شاهزاده بود،دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت

مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.دختر جواب داد : می دانم هرگز

مرا انتخاب نمی كند ، اما فرصتی است كه دست كم یك بار او را از نزدیك ببینم

 

روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یك از شما دانه ای میدهم،

كسی كه بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد...ملكه آینده چین می شود

دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی كاشت

سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت كرد و راه

گلكاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید

روز ملاقات فرا رسید ،دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر كدام گل بسیار

زیبایی به رنگها و شكلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .لحظه موعود فرا رسید

شاهزاده هر كدام از گلدان ها را با دقت بررسی كرد و در پایان اعلام كرد دختر خدمتكار

همسر آینده او خواهد بود

همه اعتراض كردند كه شاهزاده كسی را انتخاب كرده كه در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است

شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها كسی است كه گلی را به ثمر رسانده كه او را سزاوار

همسری امپراتور می كند : "گل صداقت"همه دانه هایی كه به شما دادم عقیم بودند ،

مكان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!



 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |
 

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یك موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاكی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یك مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه موتور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاك قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه. همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، باز یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!

طرف كم میاره، راهنما میزنه كنار به موتوریه هم علامت میده بزنه كنار. خلاصه دوتایی وامیستن كنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی كل مارو خوابوندی؟! موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... كش شلوارم گیر كرده به آینه بغلت ...

 

نتیجه اخلاقی : اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجای گیر کرده است



نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

 

 این من نیستم

روح دیوانه ای ست

که در من رجز می خواند؛

تاوان می دهم

همه ی ندیده هایم را

و قربانی می کنم

چشمانی را

که تا دیروز

مهمانم بود؛

این من نیستم

روح دیوانه ای ست

که عشق ش را

میان این خطوط

پیدا کرده ...

این من نیستم

این

من

نیستم.....

....

و امروز

تمام دنیا می داند

تولد دیوانه ای است

که بیست و جند سال ست

خودش را گم کرده...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

خدایا .... چه ساخته ای... دل آدمهایت یکی از یکی سنگ تر ... دروغ هایشان یکی از یکی زیباتر... نگاه هایشان یکی از یی معنی دارتر و سنگین تر ... روحشان یکی از یکی هفت رنگ تر ... و هر کدام برای خود ...، یکی از یکی خداتر ...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

22 آیا میدانستی؟؟؟

1.آیا میدانستی که با نگاه کردن به گوش جانوران می توان پی به تخم گذار بودن و یا بچه زا بودن آنها ببریم

بدین صورت که تخم گذاران گوششان ناپیدا و بچه زایان گوششان نمایان است تنها در این مورد یک استثنا وجود دارد

و آن نوعی افعی بچه زا است که گوشش دقیق پیدا نیست

2.آیا میدانستی که مغز بیشترین انرژی را در بدن مصرف می کند بدین دلیل است که گرمتر از سایر نقاط بدن میباشد

3.آیا می دانستی که هر روز ۱۵۰ نفر در آمریکا جان خود را در حوادث رانندگی از دست میدهند

4.آیا میدانستی که موشهای کانگروئی هرگز آب نمی نوشند

5.آیا میدانستی مساحت استان خراسان ۱۷ برابر کشور کویت است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

6.آیا میدانستی کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ میلادی ساخته شده است و طول آن به ۱۶۲ کیلومتر می رسد

7.آیا می دانستی انجیر خشک ۶ برابر از انجیر تازه مقویتر است

8.آیا میدانستی که سالانه ۸۶ میلیون نفر به تعداد جمعیت جهان افزوده میشودآیا میدانستی که قله دماوند بیست و سومین قله بلند جهان است.

9. آیا میدانستی که در فصل تابستان در کشورهای ایسکاندیناوی چون سوئد و نروژ فقط یک ساعت خورشید

غروب میکند و حتی در بعضی نقاط حتی یک ساعت هم غروب نمیکند

10. آیا میدانستی که مساحت دریاچه خزر ۴ برابر مساحت استان اصفهان است

11.آیا میدانستی که بیش از سه هزار نوع نعناع در جهان وجود دارد ولی تاکنون فقط ۸۰ گیاه آن را در

کتابهای تغذیه و داروسازی بکار برده اند

12.آیا میدانستی که بطور متوسط نوزادانی که از مادران سیگاری متولد می شوند ۲۵۰ گرم کمتر وزن دارن

د و قدشان کوتاهتر است

13.آیا میدانستی که استان کرمان که دومین استان وسیع ایران است دو برابر کشور بلغارستان است

14.آیا میدانستی که کلمه فارسی پرتقال بصورت پرتگال است و زادگاه اصلی پرتقال کشور چین میباشد

و حدود ۱۱۰ سال پیش به ایران وارد شد

15. آیا میدانستی که با وجود پیشرفتهای علمی هنوز برای زیست شناسان و دانشمندان ساختمان عسل کشف نشده است

16.آیا میدانستی که ۹۰ درصد از جمعیت جهان در نیمکره شمالی کره زمین زندگی میکنند

17.آیا میدانستی که درخت خرمای نر هرگز میوه نمی دهد

18.آیا میدانستی که نمی شود روی فلز چدن حکاکی کرد

19.آیا میدانستی که در سال ۴۷ میلادی فقط ۱۷۰ هزار نفر در جهان تلوزیون داشتند

20.آیا میدانستی که کویر لوت چهاردهمین کویر وسیع دنیا میباشد

21.آیا میدانستی که  مساحت آن به بیش از ۹۵۰۰۰ کیلومتر مربع می رسد یعنی بیشتر از دو برابر مساحت کشور سوئیس

22. آیا میدانستی که زنبورهای عسل کندوهای خود را با دقت یک دهم میلیمتر می سازند آنها از کرکهای

لامسه خود بعنوان وسیله اندازه گیری استفاده میکنند

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

                         

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت"من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم" هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. “
شمع دوم گفت: “من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . “ حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید“ من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. “ با اندوه کفت: پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد .
کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
چهارمین شمع گفت:” نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. “
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.
بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

 

وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را تحمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

بی آنکه خود خواهان آن باشی...

بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید...

چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید

هنگام دیدن چشمانت....

بعد از مرگم گرمای دستانم را  حس نخواهی کرد..

دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند...

بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید....

از من خواستی که برایت بنویسم ...........
اما نگفتی چگونه............
آخر چگونه بنویسم صدای خواهش دلم را؟؟؟
مگر نمی شنوی فریادش را؟؟؟؟؟
چگونه بگویم که چقدر دوستت دارم؟؟؟؟؟
هر چه می گردم اندازه ای برای نشان دادن نیازم به تو نمی یابم
خسته ام...........
در این دیاری که هیچ کس حرمت اشکها را نمی داند
چه جای ماندن است.........
خسته ام خسته...........
در این دیاری که هیچ کس رنگ نگاه را نمی شناسد
چه جای نظاره کردن است........؟؟؟؟
در این غروب عقیم که با هیچ طلوعش امید نیست
چه جای انتظار است؟؟؟؟؟
نمی دانم صدای مرگ می اید............

و باید رفت

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

رسول ترک

درحالی که مست بود ناگاه چشمش به پرچم امام حسین افتاد

رفت داخل هیئت اما راش ندادن

وببینید که چه شد

...........

دانلود

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

 

مردی جوان،لات،چاقوکش که گهگاهی هم شراب میخورد

اما روز آخر ذی الحجه به احترام امام حسین کنار میذاشت

وچون قدرتمند بود علم کش هیئت شد و از زمانی که او علم کش شد

رفته رفته از تعداد سینه زنان کم شد مردم دیگه هیئت نمیومدند

وقتی از مردم علت رو جویا شدند دیدن همه به خاطر قاسم نمیان

چون دید خوبی نسبت به او نداشتند

به این خاطر تصمیم گرفتند به قاسم بگن دیگه هیئت نیاد

.........

دانلود در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

مسیحی و ابوالفضل

داستان مردی با زن و دخترش در روز تاسوعاٰٰ، سوار بر ماشین سنگین در جاده بندرعباس، که ناگاه ماشین ترمز می برد

حجم:8.8mb

زمان:12.45

دریافت

 

داستان طفلان مسلم از کافی

حجم:2.7mb

زمان:18.25

دریافت

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

داستان جوانی گناهکار که به قول خود سرطانی بود اما تنها یک شب به حضرت زهرا اعتماد کرد و گناه نکرد و وضع او دگرگون شد

دانلود کنید خیلی قشنگه

حجم:3.28mb

زمان:13.59

دانلود

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

داستان وداع حضرت عباس با امام حسین

حجم:5.97mb

زمان:6.31

دریافت

نوشته شده در تاريخ شنبه 11 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

داستان مردی کفن دزد که گناهی بزرگ مرتکب شده و با چشمانی گریان سراغ پیامبر می آید اما پیامبر که رحمت العالمین است او را از خود به خاطر گناهش طرد می کند، مرد هم روانه بیابان می شود....

حتما به  ادامه مطلب برید و دانلود کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

با نگاه به تصویر زیر ببیند که در هر روز و هر ساعت که عطسه میکنید تعبیرش چیه؟؟؟

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 مهر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

یک سخنران معروف در یک جلسه‌ای یک اسکناس در جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب! من این اسکناس را به یکی از شماها خواهم داد ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم.
سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز حاضر است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز دستهای حاضرین بالا رفت.
این بار مرد، اسکناس را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟
باز دست همه بالا رفت.
سخنران گفت: دوستان من!‌ با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم چیزی از ارزشهای اسکناس کم نشد و همه شما خواهان آن هستید و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است.
ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می‌گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می‌شویم، خم می‌شویم، مچاله می‌شویم، خاک آلود می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر ارزش نداریم. ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمی‌دهیم و هنوز برای افرادی که دوستمان دارند آدم با ارزشی هستیم.

 

آرام باشید و بدانید که همه چیز را نمیتوا‌نیم ‌تغییر دهیم.
و با شهامت آنچه را که می‌توانید، تغییر دهید.
اینها به شما ارزش واقعی خواهد داد.
حتی اگر مچاله و خاک آلود شوید . . .

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

دانلود کنید و لذت ببرید.

گوش بدین خیلی آرامش میده...

sahel

Slow hand

Something in your eyes

Sorry But I Love You

Spring Day

Stairway to Heaven

Straight from the heart

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

 

دانلود فیلم آخرالزمان

چهل نشانه از آخرالزمان



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |

توی وضعیت فعلی چی از خدا میخوای؟؟؟

1-آرامش   2-هیجان   3-عشق   4-شادی   5-درکم کنن   6-عاقبت به خیری   7-تنهایی   8-سلامتی  

9-پول

10-ایمان   11-امید   12-اراده   13-اعتماد به نفس   14-اخلاق خوب   15-آبرو   16-هیچی نمیخوام  

17-......

هر چی میخوای بگو........

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |
****** صمیمیت هوس تعهد
فقدان عشق پایین پایین پایین
همدلی بالا پایین پایین
عشق هوسی(رمانتیک) بالا بالا پایین
عشق هوسی(وسواسی) پایین بالا پایین
عشق خالی پایین پایین بالا
عشق عاطفی بالا پایین بالا
عشق ساده لوحانه پایین بالا بالا
عشق آرمانی(کامل) بالا بالا بالا

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.